
جنگ سرد، برخلاف عنوان سردش، داغترین عرصههای تقابل را نه تنها در جبهههای سیاسی و نظامی، بلکه در میدانهای فرهنگ، هنر، رسانه و ذهنیت عمومی جهانیان رقم زد. در این میان، آمریکا راهبردی بیصدا اما تأثیرگذار را برگزید: بهرهگیری از «هنر مدرن» بهعنوان ابزاری برای بازنمایی نظام لیبرال-سرمایهداری در برابر بلوک شرقِ ایدئولوژیک و محدودکننده. این راهبرد، یکی از پیچیدهترین نمونههای بهرهبرداری از فرهنگ بهعنوان «قدرت نرم» در تاریخ معاصر بهشمار میرود.
نقش هنر در جنگ گفتمانها
هنر، برخلاف تصور بسیاری، نه صرفاً بازتابی از زمانه، که در دورههایی خود عامل شکلدهنده به زمانه بوده است. در دوران جنگ سرد، هنر مدرن – بهویژه جنبش اکسپرسیونیسم انتزاعی (Abstract Expressionism) – به یکی از مؤثرترین نمادهای ایدئولوژیک آمریکا تبدیل شد. این هنر، با تأکید بر فردیت، آزادی خلاق، و شور درونی هنرمند، درست در تضاد با سبک رئالیسم سوسیالیستی مورد تأکید شوروی قرار میگرفت که هنر را در خدمت «مردم» و ایدئولوژی حزب تعریف میکرد.
آمریکا هوشمندانه از همین تضاد بهره برد و کوشید هنر مدرن را به زبان تصویر، به زبان آزادگی، بیمرزی و فردگرایی ترجمه کند؛ مفاهیمی که نهفقط ریشه در دموکراسی لیبرال داشتند، بلکه در تخیل جهانی نیز جذاب و مدرن جلوه میکردند.
اکسپرسیونیسم انتزاعی؛ قهرمانِ میدان فرهنگ
هنرمندانی چون جکسون پولاک، ویلم دکونینگ، مارک روتکو و بارنت نیومن با شیوهای نوین از نقاشی – بدون فرم مشخص، بدون روایت صریح، و مبتنی بر انفجار احساسات – به تدریج در مرکز توجه نهادهای فرهنگی آمریکایی قرار گرفتند. پولاک، با نقاشیهایی که بیشتر به “رقصی با رنگ روی بوم” میمانست، به نماد هنرمند مدرن آمریکایی بدل شد؛ انسانی که بدون قید، تجربه شخصی را به بیان هنری تبدیل میکرد.
این نوع از هنر، برخلاف هنر کلاسیک یا سنتی، فاقد پیام سیاسی صریح بود؛ اما دقیقاً بهخاطر همین ویژگی، بهعنوان نماد «آزادی در بیان» و «عدم کنترل دولت» معرفی شد. قدرت آمریکا در اینجا، نه در تحمیل پیام، بلکه در توانایی القای معنا نهفته بود.
سیا و مهندسی فرهنگی پنهان
در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، اسناد نشان دادند که سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) نقش فعالی در ترویج هنر مدرن ایفا کرده است. سازمان سیا از طریق «کنگره آزادی فرهنگی» (Congress for Cultural Freedom) – نهادی ظاهراً مستقل اما در عمل وابسته – اقدام به برگزاری نمایشگاههای هنری، حمایت از مجلات فرهنگی، تأمین بودجه سفرهای هنرمندان و سازماندهی رخدادهای هنری در اروپا و آمریکای جنوبی کرد.
هدف، چیزی جز نشان دادن شکوه آزادی آمریکایی در برابر فضای بسته فرهنگی بلوک شرق نبود. سیا بدون آنکه علناً درگیر شود، زیرساخت فرهنگیای را شکل داد که در آن هنر مدرن آمریکایی بهعنوان “بینیازی به ایدئولوژی” و “خلاقیت بیمرز” تبلیغ میشد. بسیاری از هنرمندان آن دوران، خود از حمایتهای غیرمستقیم خبر نداشتند و این نکته، بر پیچیدگی این عملیات فرهنگی میافزاید.
نمایشگاهها، گالریها و میدان نبرد نمادین
نمایشگاه مشهور “Masterpieces of the Twentieth Century” که در سال ۱۹۵۲ در پاریس برگزار شد، نقطهعطفی در معرفی هنر آمریکایی به اروپا بود. همچنین نمایشگاههایی در لندن، برلین و رم، آثار اکسپرسیونیستهای انتزاعی را به تماشاگرانی عرضه کردند که برای نخستینبار با این فرم از نقاشی مواجه میشدند.
این نمایشگاهها نهفقط رویدادهای فرهنگی، بلکه صحنههایی از رقابت ایدئولوژیک بودند. در حالی که شوروی در قالب هنر رئالیستی تصاویری از کارگران و دهقانان ارائه میداد، آمریکا در سکوت، «آزادی تجربه» را در رنگ و فرم به نمایش میگذاشت.
فراتر از نقاشی: صادرات ارزشهای فرهنگی
این حرکت، بهمرور فراتر از نقاشی رفت. آمریکا در طراحی برنامههای فرهنگی، از موسیقی جاز گرفته تا ادبیات مدرن، کوشید فرهنگ لیبرال را صادر کند. در همین راستا، هنرمندان آمریکایی بهعنوان سفیران فرهنگی به کشورهای مختلف فرستاده شدند. موسیقی جاز، که روزی در آمریکا سرکوب میشد، ناگهان به «صدای آزادی» بدل شد و در کشورهای آفریقایی، آسیایی و اروپایی شرقی اجرا شد.
جمعبندی: قدرت فرهنگی در برابر توپ و تانک
در نهایت، استفاده از هنر مدرن در جنگ سرد، نمونهای نادر و قابل تأمل از بهکارگیری فرهنگ در سیاست خارجی است. آمریکا نشان داد که چگونه میتوان بدون شلیک گلوله، تصویر برتری فرهنگی خود را در ذهن جهان حک کرد. اگر شوروی توپ و تانک و شعار داشت، آمریکا رنگ، بوم و سکوت هنرمندانه را در خدمت خود گرفت.
آیا این بهرهبرداری، دستکاری فرهنگ بود یا پاسداری از آزادی؟ هنوز هم پاسخ به این پرسش سهل و ممتنع است. اما بیتردید، تجربه جنگ سرد نشان داد که در دنیای امروز، هنر میتواند سلاح باشد، بیآنکه خون بریزد.
*حورا خاکدامن/کیوریتور و منتقد هنری