در میانه این خیابان پر زرق و برق، دو بانو، با قامتی آراسته و ظاهری اشرافمنش، از عمارت آجری بیرون آمده بودند؛ یکی با خندهای ملایم و نگاهی نرم، دیگری با چهرهای جدی، گویی از جلسهای مهم بازمیگشت. یکی با یقهای از خز سفید، دستکشهایی چرمی به رنگ قهوهای تیره و کلاهی شیبدار، و دیگری با شنلی پهن و کلاهی زاویهدار با گلدوزی ظریف که نشان از علاقهاش به مُد اروپایی داشت.
در میان آن دو، دختربچهای با لباس چیندار سفید و ژاکتی پشمی، دست هر دو را گرفته بود. شادی کودکانهاش تضادی شیرین با وقار و صلابت زنانهی همراهانش داشت. شاید دختر، نواده یکی بود و فرزند دیگری، اما برای رهگذران لالهزار، آنها تصویری بودند از تهرانِ مدرن در حال پوستاندازی؛ زنی با خندهای از گذشته و زنی با نگاهی به آینده.
عکاس، احتمالا در پی ثبت صحنهای از زیبایی و ظرافت زن ایرانی، بیاختیار شاتر را فشرده. و این تصویر، نه فقط عکس دو زن و یک کودک، بلکه نماییست از آغازی نو در زندگی زنانهی شهری؛ دورهای که خز، کلاه، و لبخند، همه نشانهای از کلاس و شخصیت بودند.
لالهزار در آن لحظه، نه فقط خیابان تئاتر و سینما، بلکه صحنهای از نمایش مد، شأن و وقار زنان تهرانی بود.
*حورا خاکدامن/کیوریتور و ژورنالیست هنری