سه زن نشسته‌اند زیر یک درخت

همه‌چیز از تصمیم ناگهانی روز قبل  شروع شد. یکی گفت: «هوای جاده چالوس این روزها جان می‌ده برای لم‌دادن زیر آفتاب.» دیگری گفت: «من دامن چین‌دارمو تازه دوختم، حیفه کسی نبینه!» و ما، بی‌هیچ بحثی، صبح جمعه  سوار ماشین شدند. هوا قدری گرم بود، اما زیر سایه‌ی درخت سنجد، نسیم خنکی لابه‌لای موها می‌پیچید. یکی بافته‌هایش را رها کرده بود، یکی ساق پایش را از جوراب خلاص کرده، یکی دیگر گوشه‌ی دامنش را جمع کرده بود تا بیشتر آفتاب بگیرد. یکی‌تازه رژگونه را کشف کرده بود و هی می‌پرسید: «خیلی زدم؟!»  آن دیگری  که ساق پاهای برنزه‌اش را با افتخار نشان می‌داد گفت: «آفتاب مثل ابریشمش کرده!» یکی پیراهنی آبی‌رنگ با یقه‌ی فرانسوی پوشیده بود که توی ویترین بوتیک «آذر» در لاله‌زار چشم‌مان را گرفته بود. آن‌یکی دامنش را مادام “فلور” دوخته بود، با آن چروک‌های منظم و بند مخملی دور کمر. سومی هم خودش را با روسری ابریشمی که از مغازه‌ای کوچک در خیابان نادری خریده بود، خاص‌تر کرده بود. آن‌جا نشستند، بی‌آن‌که بدانند دارند  لحظه‌ای را برای همیشه ثبت می‌کنند.

لحظه‌ای که زن بودن فقط یک نقش نبود، بلکه لذت بود، انتخاب بود، رنگ بود، آفتاب بود. عکاس گفت: «یک، دو، سه…» و آنها، با موهایی که از نظمِ مادران‌مان گریخته بود، و دامن‌هایی که با نسیم می‌رقصید، لبخند زدند غافل از اینکه  شاید کسی بعدها به این عکس نگاه کند و فکر کند “سه زن نشسته‌اند زیر یک درخت …

*حورا خاکدامن/کیوریتور و ژورنالیست خبری

سه زن نشسته‌اند زیر یک درخت

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: