در این عکس پشت کودکان، مردی بلندقد با کلاه و پالتویی بلند ایستاده است. چهرهای جدی دارد، اما در عمق نگاهش چیزی شبیه به غرور یا حتی اندکی مهربانی پنهان شده است. او شاید پدر باشد، شاید هم سرپرست خانهای که این دو کودک به آن تعلق دارند. دستهایش را روی خودروی کودکانه گذاشته است، انگار که هم مراقب آنهاست و هم اجازه داده تا لحظهای رویاپردازی کنند.
در گوشهای از تصویر، دوچرخهای کهنه به نیمکتی چوبی تکیه داده است، گویی روزگاری همین دوچرخه رؤیای کودکی دیگر بوده است. اما امروز، این خودروی کوچک با بدنهای دستساز، چرخهای سیمی و جعبهای که روی آن نوشتهای کوچک دیده میشود، همهچیز برای این دو کودک است.
شاید این تصویر روزی از یک روز معمولی باشد، شاید هم یک مناسبت خاص. اما در نگاه آنها، چیزی بیش از یک بازی کودکانه نهفته است؛ رؤیای حرکت، ماجراجویی، و شاید امید به آیندهای که در آن فرمان یک ماشین واقعی را در دست بگیرند و راهی سفرهای بزرگتر شوند.
*حورا خاکدامن/کیوریتور و ژورنالیست هنری